گفتمانی قرآنی درباره معنای «ذوی القربی» و موارد مشابه در قرآن
در این گفتمان درباره مراد از «ذی القربی» و موارد مشابه آن یعنی «ذوی القربی، اولی القربی و اقربین» در قرآن بحثی میان من و یکی از دانشجویان در گرفته است که اینک جهت تضارب آراء منعکس می کنم.
y: سلام استاد
me: سلام
y: شما فرمودید: «این توضیحاتی را که شما راجع به سبک آیات دادید، بی فایده است». فکر نکنم چندان هم بی فایده باشد.
me: چرا، اینها برای غرض ما هیچ مناسبتی ندارد و ارزش علمی ندارد. همان طور که عرض کردم، شما فقط این معنا را ثابت کنید که ذی القربی مطلق خویشان است. برای آن هم از سیاق های مشابه استفاده کنید. یعنی سیاق هایی که نیازمندان یعنی ذی القربی، یتامی، مساکین و ابن سبیل به هم عطف شده اند، مثل آیه انفال.
y: چرا استاد به نظر می رسد، بی ارزش نباشد. چرا که شما فرموده اید که در تمام آیات حاوی ذی القربی و واژگان مشابه آن، مراد مطلق خویشان مخاطبان آیه است؛ اما اگر دقت کنیم ملاحظه می کنیم که در آیاتی که گزارشی می دهند، مراد، خویشان افراد ذکر شده در آیات است؛ نه خویشان مخاطبان.
me: حال به فرض هم چنین باشد، چه نتیجه دارد؟ شما از سیاق های مشابه استفاده کنید. در سیاق های مشابه قصه یکی است. لزومی ندارد که هر چه ذی القربی در قرآن آمده است، بررسی شود. فقط مواردی را بررسی کنید که نیازمندان به هم عطف شده اند. یا گفته شده است، به نیازمندان کمک مالی کنید.
y: فایده ی آن استاد، اگر چه در مورد آیه ی انفال به چشم نخورد، اما برای آیه ی 7 حشر برای خودم جالب بود. چرا که اول فکر می کردم، در آنجا هم مراد، خویشان مخاطبان باشد؛ اما با این بررسی به نظر می رسد که مراد، خویشان پیامبر باشد. نظر شما چه می باشد؟
me: در هیچ آیه از آیات قرآن مراد خویشان پیامبر نیست. به چه دلیل در سوره حشر مراد خویشان پیامبر است؟
y: به دلیل همین سبکی که عرض کردم . مثلاً در آنجایی که خداوند می فرماید: هیج کس بار گناه فرد گنهکار را حمل نمی کند، اگر چه خویشش باشد، در این سبک، دیگر منظور خویشان مخاطبان آیه نیست؛ بلکه خویش آن فرد ذکر شده در آیه می باشد. در آیه ی 7 حشر نیز نه امری به مخاطبان شده است و نه غیر مستقیم به کاری امر شده اند که مراد خویشان آنها باشد؛ بلکه مطلبی جهت اطلاع به مخاطبان بیان شده و در این بیان به دلیل همان سبکی که عرض کردم، خویشان فرد ذکر شده در آیه مراد است؛ یعنی پیامبر.
me: این توجیهات برای من قابل فهم نیست. به علاوه به نظر می رسد، هیچ مفسری هم سخن شما را نگفته باشد. چطور وقتی نه خطاب به پیامبر است و نه اضافه به او شده است، باز مراد خویشان پیامبر است؟ نکند، می فرمایید، یتامی و مساکین و ابن سبیل هم سادات هستند؟ اگر ذی القربی خویشان پیامبر است، پس به چه دلیل آن سه دیگر متعلق به پیامبر نباشد؟
بعد اگر آنها متعلق به پیامبرند، آیا معقول است، تمام ثروت های عمومی به ایشان تعلق داشته باشد و مردمان دیگر هیچ نصیبی نداشته باشند؟
به علاوه سیاق آیه انفال و آیه حشر شبیه یکدیگرند. حال به چه دلیل ذوی القربی در یکی خویشان پیامبر است؛ اما در دیگری نیست.
آیا معنا دارد، در عین حالی که کلام الهی را فصیح و بلیغ می خوانیم، ذوی القربی را به معنای خویشان پیامبر دارای بلاغت بدانیم؟ اگر خداوند بخواهد شسته و پوست کننده بفرماید، خویشان پیامبر(ص) باید چگونه بفرماید؟ آیا جز این است که باید یا خطاب به شخص پیامبر باشد یا به او اضافه شده باشد؟
y: اینکه هیچ مفسری حرف مرا نزده دلیل نمی باشد که حرف اشتباه باشد. منظور من هم این نیست که یتامی و ... سادات هستند. بلکه خویشان عطف شده خویشان پیامبر، و دیگر افراد عطف شده، نیازمندان دیگرند. جهت آن هم این است که در جاهایی که به مخاطبان امر می کند که به خویشان نیازمندتان کمک کنید، بعد به یتیمان و ... عطف می کند، در آنجا به این معنا نیست که یتیمان و ... هم خویشان مخاطبان باشد؛ بلکه مراد از یتیم و... نیازمندان غیر از خویشان نیازمند مخاطبان است.
me: آیا وقتی خطاب به عموم مسلمانان گفته می شود، فیء مال ذی القربی و ... است، جز این فهمیده می شود که مراد خویشان خودشان است، نه خویشان خصوص پیامبر؟
واقعاً شما چه دلیل روشنی دارید که مراد از ذی القربی در آیه حشر خویشان پیامبر است؟ آیا خطاب به پیامبر است؟ آیا اضافه به پیامبر شده است؟
به علاوه آیا این امتیازی برای خویشان پیامبر است یا نه؟ اگر امتیاز برای خویشان پیامبر باشد، با آیه «ما اسئلکم علیه من اجر» چطور می سازد؟ آیا این تناقض نیست که پیامبر از سویی بفرمایید، من چیزی برای خودم نمی خواهم و بعد بگوید، پول به خویشانم بدهید؟ آن هم یک پول قلمبه. فیء در تعریف فقهاء تمام اموال عمومی مثل معادن نظیر نفت می شود.
بعد این خویشان پیامبر چه کسانی اند؟ آیا خصوص ائمه یا سادات؟
بعد به چه جهت داده شود؟ آیا برای رفع نیاز یا جهت دیگر؟
یعنی واقعاً سخنی که شما می فرمایید، به قدری لوازم باطل دارد و مشکل آفرین است که قابل شمارش نیست.
y: چنان که عرض کردم به پیامبر اضافه شده است؛ اما اینکه فلسفه ی آن چه می باشد، هنوز جای فکر بیشتری برای من دارد. در 7 حشر گفته نشده است که چیزی به خویشان پیامبر بدهید؛ بلکه گفته شده است که این اموالی را که شما جنگی بابت آن نکرده اید، متعلق به پیامبر، خویشانش و نیازمندان دیگر است تا ثروت دست یک عده نباشد و پیامبر بنا به تشخیصشان به نیازمندان به ترتیب اولویت ذکر شده در آیه بدهند. اما باز باید فکر کرد.
me: اگر به پیامبر اضافه شده است، کجاست، آن ضمیری به پیامبر بر می گردد؟ بالاخره اضافه یا به اسم ظاهر است یا به ضمیر. در این آیه که هیچ کدام نیست.
فلسفه آن نیز از سیاق آیه مشخص است. تعابیری مثل «لکی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم» نشان می دهد که وجه اشتراک آنها نیازمندی است.
y: آیا در همان آیه ای که راجع به قیامت بود اضافه ای صورت گرفته بود که متوجه شدیم مراد، خویش فرد مذکور در آیه است یا از سبک آن فهمیدیم؟
me: کدام آیه؟
y : فاطر، 113 توبه و 106 مائده در هیچ کدام اضافه ای صورت نگرفته؛ اما از سبک بیان متوجه می شویم که مراد، خویشان افراد ذکر شده در آیه است.
me: خود آیه را بیاور
y: وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ إِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلىَ حِمْلِهَا لَا یحُْمَلْ مِنْهُ شىَْءٌ وَ لَوْ کاَنَ ذَا قُرْبىَ إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِینَ یخَْشَوْنَ رَبهَُّم بِالْغَیْبِ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ مَن تَزَکىَ فَإِنَّمَا یَتزََکىَ لِنَفْسِهِ وَ إِلىَ اللَّهِ الْمَصِیرُ(18)
مَا کاَنَ لِلنَّبىِِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کَانُواْ أُوْلىِ قُرْبىَ مِن بَعْدِ مَا تَبَینََ لهَُمْ أَنهَُّمْ أَصْحَابُ الجَْحِیمِ(113)
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ شهََادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ أَوْ ءَاخَرَانِ مِنْ غَیرِْکُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فىِ الْأَرْضِ فَأَصَابَتْکُم مُّصِیبَةُ الْمَوْتِ تحَْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلَوةِ فَیُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْترَِى بِهِ ثَمَنًا وَ لَوْ کاَنَ ذَا قُرْبىَ وَ لَا نَکْتُمُ شهََادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الاَْثِمِینَ(106)
me: این مواردی که نقل کردید، ضمیری دارد که به ما قبل بر می گردد: در «وَ لَوْ کاَنَ ذَا قُرْبىَ» ضمیر هو در «کان» به ما قبل بر می گردد و با محل بحث ما که چنین ضمیری در آنها نیست، تفاوت دارد. آیه بعدی هم چنین است: در عبارت «وَ لَوْ کَانُواْ أُوْلىِ قُرْبىَ» ضمیر واو در این آیه به ما قبل بر می گردد. در حالی که نه در آیه انفال و نه در آیه حشر چنین ضمیری وجود ندارد.
این در حالی است که آیه حشر خطاب به مسلمانان است. ضمایر خطاب را در این عبارات آیه ملاحظه کنید: کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ اْلأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ؛ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ.
همه این ضمایر خطاب به مسلمانان است؛ لذا ذی القربی هم خطاب به مسلمانان است. اگر خطاب به مسلمانان گفته شود، مالی را به خویشان بدهید، یعنی به خویشان خودتان که البته نیازمندند، بدهید؛ نه خویشان پیامبر.
y: استاد متشکر از راهنمایی شما. به این مسأله توجه نکرده بودم. ببخشید وقتتان را گرفتم. اگر امری ندارید، مزاحمتان نمی شوم.
me: در پناه حق باشید.